Wednesday, March 09, 2005

دوران سنگ يا عصر حجر

پیش از تاریخ:
دوران پیش از تاریخ در اصطلاح باستان‌شناسی دوران پیش از ثبت تاریخ توسط انسان است. زمانی که هنوز انسان موفق به اختراع خط و ثبت وقایع زندگی خویش نشده بود. درباره این دوران در ایران مطالعات و تحقیقات بسیار اندک است. دوران جمع‌آوری غذا یا در حقیقت دوران پارینه سنگی مخصوصا پارینه سنگی قدیم در ایران به صورتی بسیار پراکنده مورد بررسی قرار گرفته و کمتر کاوش شده است.


دوران سنگ
با توجه به شواهد ارائه شده، بشر به یادگار گذارنده نشانه‌هایی از هستی خویش با دیرینگی بسیار است. تا سال 1995 میلادی برابر با 1374 خورشیدی قدیم‌ترین اثر برجای مانده از انسان قدمتی در حدود سه میلیون و پانصد هزار سال داشت. اما با یافته شدن فسیل قسمت‌هایی از استخوان‌بندی بدن انسان (آرواره پایینی و قطعاتی از آرواره بالايی) در منطقه آرامیس Aramis در کشور اتیوپی، قدمت کهن‌ترین اثر به دست آمده از انسان به حدود چهار میلیون و دویست هزار سال پیش تغییر یافت. انسان شناسان این فسیل را انسان نمای آنامنسی Anamensi Austraiopithecus نامیده اند. انسان با چنين دیرینگی و قدمت با ساخت ابزارهای سنگی به مبارزه با طبیعت پرداخته است. از خود ابزار و ادوات بسیاری بر جای گذاشته است که ما او را بیشتر از روی این ابزار می‌شناسیم و تجزیه، تحلیل و طبقه‌بندی می‌کنیم.
دوران سنگ در حدود 99 درصد زندگی انسان را شامل می‌شود. آنچه در مورد دوران سنگ مسلم است ايست که حداقل بیش از دو میلیون و پانصد سال قدمت دارد.

دوران سنگ در ايران:
کهن‌ترین ابزار سنگی ایران در شمال شرق ایران در بستر رودخانه‌ای که در این زمان خشک شده است درناحیه کشف رود خراسان نزدیک روستایی به نام بقبقو در شمال غربی شهر مشهد به دست آمده است. محقق فرانسوی کلوتیبو آن را کهن‌ترین نمونه به دست آمده در ایران دانسته و برای آن قدمتی بین یک میلیون سال تا هشتصد هزار سال قائل شده است. برخی دیگر باستان‌شناسان قدمت آن را بین هفتصد هزار و ششصد هزار سال پیش می‌دانند.
برخی دیگر از مناطقی که آثار دوران سنگ در آنها به دست آمده عبارت از شمال غرب ایران در آذربایجان مثلث تبریز مراغه و میانه، جنوب شرقی ایران در منطقه واقع در ناحیه لادیز و مشکید سیستان، خاش در فلات سر حدات، برابالکا مرز ایران عراق، دیگر در ناحیه کاگیا در حومه کرمانشاه و همینطور در سلسله جبال زاگرس.

همانطور که پيشتر گفته شد دوران سنگ به سه دوران تقسيم می شود:
الف: دوران پارينه سنگی
ب: دوران ميان سنگی
ج: دوران نو سنگی (نئوليتيک)


الف: دوران پارینه سنگی:
از آغاز استفاده انسان از ابزار سنگی که احتمال می‌رود هر لحظه بر دیرینگی آن افزوده شود تا حدود يک ده هزار سال قبل را دوران پارینه سنگی می‌نامند. پروفسور ژاک دمورگان در حوزه دریای خزر، هنری فیلد در منطقه فارس نزدیک به شیراز، پروفسور کارلتون کوون در غار های مختلف ایران (بیستون، تمتمه، خونیک، هوتو و کمربند) به بررسی آثار دوران پارینه سنگی ایران پرداختند.با توجه به مدارک به دست آمده در ایران از حدود هشتصد هزار سال پیش انسان سکونت داشته و از ابزار سنگی استفاده کرده است.
این دوران به سه بخش تقسیم می‌شود:
پارينه سنگی قديم (از آغاز استفاده از سنگ تا حدود يکصد هزار سال پيش)
پارينه سنگی ميانی (ازحدود يکصد هزار سال پيش تا حدود چهل هزار سال پيش)
پارينه سنگی جديد ( از حدود چهل هزار سال پيش تا حدود ده هزار سال پيش)
برخی از دانشمندان نيز آن را به چهار دوره تقسیم می‌کنند و یک دوره به نام فرا دیرینه‌سنگی به آن می‌افزایند که به نوعی يک دوران انتقالی از دوران ديرينه‌سنگی به ميان‌سنگی است.

دوران پارینه سنگی قدیم:
از آغاز استفاده از سنگ در لایه های عمیق پلی‌استوسن تا حدود يکصد هزار سال پیش را دوران پارینه‌سنگی قدیم می‌نامند. این دوران به نوعی با علم زمین شناسی دارای رابطه تنگاتنگی می‌باشد. ادوات سنگی ساخته شده در این دوران بسیار خشن، بدون ظرافت به صورتی ابتدایی است و بیشتر شامل تبرهای سنگی و تيغه های خشن می‌شود. تيغه ها را به صورت قطعات برنده از سنگ مادر جدا می‌کردند که در برخی مناطق خصوصا در افريقا سنگ مادر آن به دست آمده است.
انسان ساکن اصلی این دوره تا حدود يکصد و بیست و پنج هزار سال پیش از نظر انسان شناسی نخستين انسان ريخت قائم (همواركتوس) نام دارد. انسان هموارکتوس با جد اولیه خود که اوسترالوپتیکوس نام داشت متفاوت بوده، بر روی دو پا راه می‌رفته است و قادر به ایجاد اصواتی مانند زوزه بوده است و همچنين به خاطر استفاده از سنگ برای زندگی راحت‌تر می‌توان گفت که دارای ابتکار بوده است. انسان اوسترالوپتيکوس بسيار شبیه به میمون بوده با قامت خميده و بدون داشتن هیچ مهارت خاصي و آنطور که انسان شناسان می‌گویند به طور متوسط کمی بلند‌تر از یک متر بوده است.
از حدود يکصد و بیست و پنج هزار سال پيش به بعد یعنی در اواخر دوران پارينه سنگی قديم و اواخر دوران یخبندان انسان ريخت قائم (نئاندرتال) در اروپا ظاهر گشت. او دارای گنجایش مغزی بیشتری بود. و ابزار‌هایی فراتر از انسان هموارکتوس ابداع کرد مانند تیر و کمان. او با استفاده از سنگ چخماق برتری خود را به ساير انواع انسان که پيش از او موجود بودند به نمايش گذاشت. انسان نئاندرتال به تدفین مرده‌های خود می‌پرداخته و نیز آنها را با رنگ‌های طبیعی مثل گل اخرا می‌آراسته که می‌تواند از نشانه‌های اعتقاد او به ادامه زندگی پس از مرگ باشد. همینطور انسان نئاندرتال با ایما و اشاره سخن می‌گفته و مفهوم را به دیگران انتقال می‌داده است. در حقیقت با هم نوع خود رابطه فکری بر قرار کرده است.

این دوران دارای دو صنعت ابزارسازی است که به نامهای الدوان و آشولین شهرت دارد.

صنعت ابزار سازی الدوان:

نخستین بار نمونه های اين ابزار در ناحیه الدوی آفریقا در کشور تانزانیا به دست آمدند و به این نام خوانده شدند. به صورت قلوه سنگ یا مشته سنگ با تیغه های خشن، بدون ظرافت و ضمخت ساخته می شده اند. اکثرا ابزار های الدوان دارای یک بخش مدور و ساده به شکل قلوه سنگ است که جای به دست گرفتن آن بوده و درسوی دیگر تیز است که بوسيله آن ضربه وارد می‌شده است.

صنعت ابزار سازی آشولین:
ابزار‌های آشولین برای نخستین بار از منطقه سنت آشول در شمال فرانسه امروزی به دست آمده است. این ابزار سنگی دو طرفه و دارای دو تیغه می‌باشد که از هر دو طرف برنده است. بيشتر شامل تیشه، شکافنده و تبر‌های سنگی دو طرفه می‌شود. از این نمونه ابزار در ایران تا کنون به دست نیامده است. تنها در منطقه کاگیا در کرمانشاه تبر‌های دستی شبیه به تبر‌های آشولین به دست آمده اما نسبت آنها به این صنعت اثبات نشده است.

فرهنگ لادیزیان:
در منطقه لادیز و مشکید بلوچستان ابزارهای مشابهی به دست آمده که قدمت آنها را حدود یکصد هزار سال پیش می‌دانند و شامل رنده‌ها و تیغه‌ها می‌باشد.

چو ايران نباشد تن من مباد
بدین بوم و بر زنده یک تن مباد


محققان و پژوهشگران از دیدگاه‌های متعددی اقدام به تقسیم‌بندی دوران زندگی انسان کرده‌ اند. در اینجا برای مطالعه بهتر به برخی از آنها اشاره می‌کنیم.

طبق نظریه گوردون چایلد جامعه شناس انگلیسی زندگی انسان بر اساس نوع معیشت تقسیم گشته است:

دوران جمع آوری غذا(دوران شکار)

دوران تولید غذا
آغاز کشاورزی و دامپروری
استقرار در روستا های اولیه
شهرنشینی


تقسیم بندی نوع دیگر بر اساس استفاده از ابزار:

دوران سنگ
دوران پارینه سنگی
دوران میان سنگی
دوران نوسنگی

دوران فلز
دوران مس و سنگ
دوران مس
دوران مفرغ
دوران آهن

در تطبیق زمانی این دو دسته بندی می‌توان گفت که دوران جمع آوری غذا مقارن با دوران پارینه سنگی و میان سنگی و دوران تولید غذا برابر با دوران نوسنگی تا ذوب مس است و دوران شهرنشینی پس از آن را شامل می شود.

دکتر عزت الله نگهبان پیشکسوت باستان شناسی ایران سیر تکامل بشر را به دوره‌های زیر تقسیم کرده است:

دوران جمع آوری غذا
دوران آغاز کشاورزی
دوران استقرار در روستاها
دوران شهر نشینی
دورانآغاز خط و ادبیات
دوران تاریخی



ایشان دوران آغاز کشاورزی به بعد را در ایران به این شیوه تقسیم نمودند:

قدیم ترین دوران های باستانی ایران(غارهای باستانی ایران)
روستاهای اولیه(قبل از تمدن سیلک)
تمدن سیلک
تمدن چشمه علی
تمدن حصار
تمدن سفال نخودی(جنوب و جنوب غربی ایران)
دوران آغاز شهرنشینی
دوران آغاز خط وادبیات
دوران آغاز تاریخی

http://www.miladtower.com

be naghl az sharghnewspaper

به مناسبت روز جهانى زن
مبارزه عليه تبعيض
«چگونه مى گويى كه زن از ساختن، انديشيدن و جنگيدن براى زندگى ناتوان است، زمانى كه تاريخ حقيقت ديگرى مى گويد!...»باز ماه
مارس و باز هم آن هشتمين روزش كه روايتمان مى كند تا بسيار!... خجسته فالى است و نيكو بزمى چرا كه كم شماره فاصله دارد تا نوروز باستانى. ۸ مارس، آن روز تاريخى كه در كوران حوادث تماشايى پيرامون هر اندازه زمان را ميزبان مى شود رنگى ديگر انداخته و لعاب تازه مى كند! در حال و هواى هشت مارس يادى مى كنيم از تاريخچه اين روز كه از ساليانى بس دورتر روز جهانى زن نام گرفته است. روزى كه يادآور تاريخ بلندبالاى مبارزات بى وقفه نه تنها زنان كه انسان امروزى است! پيكار در جهت رفع تبعيض، بى عدالتى و جهالت. هر ساله در هشتمين روز از ماه مارس، زنان و مردان در سرتاسر گيتى با برپايى ميتينگ ها، همايش ها، گردهمايى ها و تجمعات مختلف ضمن گراميداشت روز جهانى زن بر پاسداشت كرامت انسان انگشت نهاده و با واگويى مسائل، معضلات و درخواست هاى خود از جامعه جهانى بر رفع تبعيضات گوناگون در مورد زنان صحه مى گذارند. اما ريشه اين روز تاريخى در كجاى اوراق دفتر كهنه ثبت است؟در هشتم ماه مارس ،۱۸۵۷ زنان كارگر بافنده در ايالات متحده و در شهر نيويورك طى تظاهرات و اجتماعاتى خواستار افزايش دستمزد و كاهش ساعات كار روزانه (كمتر از ده ساعت در روز) مى شوند. اعتراض زنان كارگر همچنان در جريان است كه ناگهان خواسته كارگران با گلوله پاسخ مى شنود! پليس به اجتماع زنان كارگر در نيويورك حمله برده، تعداد زيادى از زنان كشته و عده زيادى دستگير و زندانى مى شوند. اين همه نيز مى گذرد و اما اين روز هنوز روز جهانى زن نام نگرفته، بلكه تا اين مقطع زمانى، هشتم مارس تنها به عنوان روز مبارزه عليه بى عدالتى ها شناخته شده است. باز هم در هشتم ماه مارس ۱۹۰۶ زنان كارگر نيويورك و شيكاگو كه چون سال هاى گذشته به تظاهرات آرام دست زده بودند، با مخالفت پليس مواجه مى شوند. زنان مذكور كه عمدتاً از كارگران صنعت نساجى بوده اند، پس از پايان كار در سالنى، اجتماع مى كنند، و باز هم حمله پليس به كارگران. در اين موج دوم نيز تعداد زيادى از زنان كشته، زخمى، دستگير و گروه پرشماره اى نيز از كار خود اخراج مى شوند! اما داستان همچنان ادامه مى يابد. درست يك سال پس از سركوب تظاهرات زنان در ،۱۹۰۶ در سالگرد حمله پليس نيويورك به كارگران زن تظاهراتى وسيع در نيويورك بر پا مى شود. زنان كارگر در اين تظاهرات ضمن يادبود قربانيان سركوب سال گذشته، به زيادى ساعات كار، بهره كشى از كودكان و نبودن حق راى زنان اعتراض مى كنند. جالب آنكه قصه سركوب باز هم مكرر شده است، اما جنبش را ديگر سر باز ايستادن نيست! پس زود و پرشتاب فركانس هاى قدرتمند اعتراض از مرزهاى جغرافيايى عبور كرد، ايالات متحده را پس پشت گذارده و تا قاره سبز ممتد مى شود. حالا موج عظيم پهناى گيتى را در برگرفته. اروپا سال ،۱۹۱۰ اين «كلارا زتكين» بانوى نامى آلمانى و دبير سازمان بين المللى زنان است كه در كنگره بين المللى زنان و در كنفرانس كپنهاگ، روز هشتم ماه مارس را به عنوان روز جهانى زن پيشنهاد مى كند، او روزى را كه مقارن با سالگرد تظاهرات زنان در سال ۱۹۰۸ در ميدان راتگرز واقع در شرقى ترين قسمت منهتن بود، به عنوان بهترين روز براى گراميداشت اين جنبش پيشنهاد مى كند. يادبود تظاهرات بزرگى كه در آن، زنان خواستار حق راى و ايجاد يك اتحاديه كارگرى بافندگى بودند. محققان تاريخ معاصر واگويه مان مى كنند كه دو مورد از جشن هاى ويژه كارگرى براساس وقايعى شكل گرفته كه در آمريكا رخ داده است. آنها روز نخست را روز جهانى زن در هشتم ماه مارس و روز ديگر را روز جهانى كارگر در اول ماه مه عنوان كرده اند. «اين روز گراميداشت ياد جان باختگانى است كه در تظاهراتى براى پافشارى بر تثبيت ۸ ساعت كار در شبانه روز، كشته شدند. تا دهه ۱۹۵۰ هر دو مناسبت، هر ساله به طور گسترده در آمريكا جشن گرفته مى شد.»(روى رى دل برگردان: بهزاد ميرزايى _ چيستا _ ۶۶۱ _ ص ۵۰۷)به هرحال شركت كنندگان در اين مراسم غالباً با بن مايه تفكر ماركسيستى به كارزار مى شوند. از «زتكين» گفتيم اما مگر مى توان در روزى كه به همت او سرانجام از سال ۱۹۱۱ رسماً «روز جهانى زن» نام گرفت، سيماى اين زن جريان ساز آلمانى را وانكاويد!نام اصلى «زتكين»، كلارا آيزنر (Clara Eissner) بوده است. او در پانزدهم ژوئيه ۱۸۵۷ ميلادى در شهر ويدرو (Wiederau) در ساكسونى (saxony) آلمان چشم به جهان گشود. پدرش معلم مدرسه و مادرش معتقد به آرمان هاى انقلاب فرانسه بود. به گفته «روى رى دل» «زتكين»، نخستين آگاهى هاى سياسى اش را در جوانى، زمانى كه در موسسه تربيت معلم لايپزك مشغول به تحصيل بوده كسب مى كند.«گفتارهاى ويلهم ليبكنخت (Wilhelm Liebknecht)، بنيان گذار حزب سوسيال دموكرات آلمان (DSD)، بسيار مورد توجه او قرار گرفته بود، به گونه اى كه در سال ،۱۸۷۸ با وجودى كه پيوستن زنان به احزاب سياسى غيرمعمول بود، او سوسياليسم را باور داشت و با حزب سوسيال دموكرات آلمان ارتباط نزديك برقرار كرده بود...» (همان)اين همه مى گذرد، كار و پشتكار «كلارا» همچنان ادامه مى يابد، گفته اند كه در كنگره بين الملل دوم كه قرار بود به مناسبت يكصدمين سالگرد شكست باستيل در ۱۴ ژوئيه ۱۸۸۹ در پاريس برگزار شود، كلارا نمايندگى هيات اعزامى را برعهده داشته باشد.در اين كنگره از ميان ۴۰۰ نماينده از ۱۹ كشور جهان، تنها ۸ نفر زن بوده اند كه «زتكين» فرد شاخص در اين ميان بوده است.دو موضوع مطرح در اين كنگره، يكى حق راى و ديگرى دستمزد برابر براى كار برابر بوده است.سرانجام، تلاش هاى بى وقفه «زتكين» ثمر داده و قطعنامه اى با اين عنوان به تصويب مى رسد:«براساس اصل حقوق برابر، كارگران مرد موظفند كارگران زن را هم رديف خود بدانند و براى دستيابى به دستمزد برابر، بدون تبعيض جنسى و مليتى مبارزه كنند.» او بالاخره در ۲۲ ژوئيه ۱۹۳۳ در مسكو چشم از جهان فروبست.و اما مبارزه براى رهايى در اين سوى كره خاكى نيز با حدت و قوت فراوان ادامه يافته، تاريخچه گراميداشت هشتم ماه مارس در كشورهاى آسيايى نيز حرف و حديث خود را دارد.خانم «نگوين تى دين»، مسئول سازمان زنان ويتنام اين پيكار بى امان را چنين به خاطر مى آورد: «من از يك خانواده بسيار فقير بودم. در ميان فقر و تنگدستى به دنيا آمدم، زمانى كه وطنم زير سلطه فرانسه بود. عشق و نفرت، آزادى و مبارزه از نخستين كلماتى بود كه به آنها دل بستم...» زنى كه با شلوار كتانى سياه و كت خاكسترى چهارخانه درحالى كه موهاى سفيدش را با سنجاق در پشت سر جمع كرده و به پرسش هاى خبرنگاران پاسخ مى گويد، همان زنى است كه در اوج جنگ ويتنام، «ماه پرى پارتيزان جنگ رهايى بخش» لقب گرفته بود.رزمنده ويت كنگى كه آمريكا براى دستگيرى اش يك ميليون دلار در آن زمان جايزه تعيين كرده بود، به خاطر مى آورد آن هنگام را كه دخترى بيست ساله بوده و دستگير شده است!«... اكنون سال ها از آن روز مى گذرد، قريب پنجاه سال، اما من هنوز هر وقت كه شاهد عضوگيرى فرد جديدى مى شوم، گرمى و تپش آن سال ها را با همان قدرت و شعله هاى سركش در اعماق قلب خود احساس مى كنم... بيست ساله بودم كه دستگير شدم و اين آزمايش بزرگى بود در برابر آنچه كه به آن اعتقاد داشتم و من بر اين اعتقاد استوار ماندم. من از زندان سخنى نمى گويم، چرا كه ملت من سال هاى بسيار سختى را سپرى كرده و رنج و اندوه شكنجه من در برابر عظمت رنج هاى مردم بسيار ناچيز است!...»اين زن ويتنامى در «روز جهانى زن»، روزگاران رفته را به خاطر آورده و هوشمندانه به نكته اى ظريف انگشت مى نهد. او تصريح مى كند: «... من هر خاطره اى مى گويم، خاطره اى ديگر به يادم مى آيد...»

کاسي ها
بعد از لولوبي ها و گوتي ها قوم بزرگ و مشهوري كه از منطقه كوهستان زاگرس مي شناسيم « كاسي ها » مي باشد . اين قوم نيز همچون گوتي ها مدت چند قرن بر بين النهرين حكومت كرده و در در اوضاع آن نواحي تأثير بسياري داشته اند . از اسناد تاريخي چنين بر مي آيد كه نفوذ قوم كاسي در بابل بيش از ساير اقوام بوده است . محل استقرار اوليه اين قوم پيش از مهاجرت به زاگرس احتمالاً منطقه جنوب غربي درياي خزر بوده كه در هزاره سوّم پيش از ميلاد به منطقه كوهستاني زاگرس و از آنجا نيز با عبور از معابر شمال ايلام وارد بين النهرين شده اند . دانشمندان ، زبان كاسي ها را از سلسله زبان هاي قفقاز محسوب مي دارند . يكي از دبيران بابلي فهرستي از لغات كاسي جمع كرده و روي همين اصل چنين معلوم مي شود كه زبان آنها قفقازي بوده و خيلي نزديك به زبان ايلامي ها به شمار مي آمده است.
از اسناد تاريخي چنين بر مي آيد كه پيش از آنكه كاسي ها به بابل هجوم آوردند نام چندتن از خدايان بابل را به كار برده ولي بسياري از نام خدايان آنها صريحاً منشاء قفقازي داشته است . از جهات بسيار ، ارتباط كاسي ها را با اقوام هند و اروپايي مي توان تصديق نمود از جمله پرستش اسب بعنوان مظهريت الهي . زيرا كه اين اعتقاد ، در بابل قديم نبود و بعد از ورود كاسي ها در آنجا متداول شده است ، از طرفي ساير قبايل هندواروپايي نيز چنين عقايدي را داشته اند . بناباين مي توان گفت كه كاسي ها با قبايل اقوام " هي تيت ها " و " ميتاني " نيز قبلاً در ارتباط بوده اند.
كاسي ها در حوالي سال 1896 پيش از ميلاد به بابل حمله نموده ولي بابلي ها ، كاسي ها را دفع كردند ، امّا كاسي ها دست از نقشه خود بر نداشتند و از اين تاريخ تا 150 سال نام كاسي ها را در الواح و اسناد بابلي مي توان مشاهده كرد. بالاخره احتمالاً در سال 1749 پيش از ميلاد پادشاه كاسي موسوم به گاندش به كلي دولت بابل را منقرض كرده و خود به سلطنت نشست و تا سال 1734 پيش از ميلاد حكمراني نمود. از اين پادشاه كتيبه اي باقيست كه خود را وارث سلاطين بابل معرفي نموده و در مجموع تسلط كاسي ها بر بابل حدوداً 577 سال طول كشيده است .
در سال 1171 پيش از ميلاد پادشاه معروف ايلام كويتر ناحونته به طرف بابل حركت نمود و آخرين پادشاه كاسي ها را مغلوب و آن دولت را منقرض كرد. بعد از اين پيروزي ، كويتر ناحونته و پسرش شوتروك ناحونته به بابل دست يافته و در شهر سيپار استل لوح پيروزي نارامسين را يافته و به بابل بردند و همچنين در اين پيروزي ، قانون معروف « حمورابي » نيز به دست اين پدر و پسر افتاد .
حدود قلمرو كاسي ها درست روشن نشده است ، ولي احتمالاً مناطق تحت سلطه و نفوذ آنها در دوران اوج قدرتشان از كوه هاي زاگرس شروع شده و تا بين النهرين ادامه داشته است . ولي بعد از اين كه كاسي ها در بابل از امپراتوري ايلامي ها شكست خوردند ، احتمالاً به عقب برگشته و مجدداً در مسكن اوليه خود يعني كوههاي زاگرس استقرار يافته و همچون گوتي ها با اقوام محلي ادغام شده و در نهايت ، توسط مادها قدرت سياسي آنها از بين رفته است .

لولوبی ها
لولوبي ها يا لولوها كه آنها را اجداد لور ها نيز شمرده اند ، اقوامي بودند كه در زهاب ( كرمانشاه ) و شهر زور و سليمانيه و اروميه مسكن داشتند ، قديمي ترين اسنادي كه در باب اين طايفه در دست است يكي كتيبه نارامسين مي باشد كه در حدود 2500سال پيش از ميلاد نوشته شده است . بنابر اين كتيبه و بنابر نظريه ژ.دمرگان پادشاه مقتدر ايلام ، شوتروك ناحونته ، { در حوالي سال 1200 پيش از ميلاد اين سنگ ياد بود تاريخي را ، كه در شهر سيپ پار (نزديك بابل )بوده بدست آورده و به نشانه پيروزي خود ، آنرا به پايتخت خويش (شوش) انتقال داده و بر روي آن سنگ يادبود ، شرح اين غلبه را به زبان ايلامي افزوده است . نارامسين در اين سنگ شرح لشكر كشي و غلبه خود را بر اقوام لولوبي و ساير طوايف كه در اطراف دجله و دياله مستقر بودند بيان نموده است . }
سند دوّم راجع به لولوبي ها ، نقش معروف آنوباني ني پادشاه آنهاست كه در ناحيه ز َهاب باختران واقع شده است . در اين اثر مهّم تاريخي كه به ِاستل آنوباني ني نيز معروف مي باشد ، شاه در حضور الهه ايشتار كه او را بر دشمنان پيروزي بخشده است ، ايستاده و پا را بر تن دشمني كه بر زمين افتاده نهاده است {البته طرز لباس وزينت جامه شاه و الهه بخوبي نمايان است}. اين خدا نيزه اي به دست گرفته و بر آن تكيه كرده و در دست ديگر طنابي گرفته و مي خواهد به گردن يكي از اسيران ببندد . اسيران هم برهنه بوده و دست هايشان را از پشت بسته اند و آنها را بوسيله حلقه اي از لبشان گذرانيده شده مثل حيوانات مهار كرده اند . ترجمه خطوط كه روي اين استل نوشته شده چنين است :« آنوباني ني پادشاه توانا ، پادشاه لولوبي ، نقش خود و نقش الهه ايشتار را در كوه باتير رسم كرده است ،آن كس كه اين نقوش و اين لوح را محو كند به نفرين و لعنت آنو ، آنوتوم ، بل ، بليت ، رامان ، ايشتار ، سين و َشَمش گرفتار با دونسل او بر باد رواد…»
گذشته از اين كتيبه ، اشاره اي كه به نام لولوبي شده در قراردادهاي سلسله دوّم پادشاهان شهر اور است كه در سال 1894.م در تل براك كشف گرديد و تعداد زيادي از اين الواح از همان سالي است كه پادشاه اور ولايت شميروم و لولوبي ها را غارت كرد ، اين دو شهر را هميشه با هم ذكر مي كنند . در رابطه با شميروم ، لوح مشروح تري به نام لوح نيفر در دست است . با توجه به اثر فوق ، معلوم مي شود پادشاه اور كه مكرر ولايت را شميروم را ويران كرده ، اينه سين نام داشته و همين پادشاه كشور را نيز به تصرف خود در آورده است . در قصه خداي طاعون كه لوح آن كشف شده است ، نام ولايات ذيل ديده مي شود‍: تانديم ، سوماشتو ، آشورو ، الامو ، كاشو ، گوتو ، لولوبو .
حكام لولوبي ها در زمان نارامسين در تنگه قراداغ كه امروز معبر پاگان خوانده مي شود و در جنوب شهر زور با سپاه بابلي جنگيدند و نارامسين آنها را به سختي شكست داد و به يادگار اين پيروزي شرحي در دامنه آن تنگه حجاري نموده اند (بين راه سليمانيه و رباط ).
بر اثر تحقيقات و پژوهش هاي بعمل آمده و با توجه به يافته هاي باستاني ، در نقاط مختلف ايران خصوصاً در منطقه زاگرس ، چنين
معلوم مي شود كه پيش از آمدن ماد ها و پارس ها به فلات ايران اقوام ديگري كه خود با آريايي ها نزديكي داشته اند از مدت ها پيش در اين نواحي مستقر بوده اند . اين اقوام ، دولتي تشكيل داده و در مقابل تهاجمات دولت مقتدر آشور پيوسته مقاومت كرده اند . اقوام فوق در عين حال صاحب تمدن ، فرهنگ و هنر عالي و با شكوهي بوده كه آثار و بازمانده هاي آنها را امروزه به ويژه از منطقه زاگرس مي شناسيم .
خيلي پيش تر از استقرار مادها در منطقه غرب ايران اقوامي به نام هاي گوتي ها و لولوبي ها و كاسي ها به ترتيب از شمال به جنوب در نواحي غربي ايران مي زيسته اند . اقوام فوق با هورّيان و اكدي ها و سومري ها كه در بين النهرين و سوريه ساكن بودند ارتباط داشته اند . مناطق تحت اشغال و نفوذ لولوبي ها از كوهپايه هاي شمال دياله گرفته تا درياچه اروميه گسترش مي يافت .اين اقوام از نظر نژادي از هوري ها جدا شده و احتمالاً با ايلامي ها قرابت داشته اند .
در ادبيات و زبان هِورّي ها ، از لولوبي ها بعنوان بيگانه و دشمن ياد شده و نخستين بار نارامسين نوه سارگن از شاهانِ اكد ( قرن 23 ق.م) در كتيبه مشهورش ، ضمن شرح پيروزي خود از لولوبي ها بحث مي كند .
گوتی ها --- هزاره چهارم ق م
واژه گوتي در هزاره سوم و دوّم پيش از ميلاد به يك گروه نژادي معين اطلاق مي شده است كه در شرق و شمال غربي لولوبي ها و احتمالا ًدر آذربايجان كنوني ايران و كردستان زندگي مي كرده اند . اسناد تاريخي نشانگر اين است كه در هزاره اول پيش از ميلاد ، همه اورارتوها و ماناها و مادها را گوتي مي گفتند و تنها در كتيبه هاي سارگن دوّم ، مادهاي ايراني زبان ، از گوتي ها ، مشخص و ممتاز گشته اند . احتمالاً گوتي ها به زبان مستقلي سخن مي گفتند كه تا اندازه اي با زبان گروه ايلامي ها و لولوبي ها و كاسي ها كه در نواحي زاگرس زندگي مي كردند قرابت و نزديكي داشته اند . با تحقيقاتي كه ازطرف دانشمندان صورت گرفته اين امر روشن شده است كه ظاهر بعضي از مردماني كه در عصر حاضر بويژه در آذربايجان زندگي مي كنند با تصاوير و مجسمه هايي كه از لولوبي ها و گوتي ها به جاي مانده است كم و بيش مطابقت مي نمايد . اقوام مذكور در حدود هزاره چهارم پيش از ميلاد نخستين موج از مهاجريني بودند كه به سرزمين غربي ايران روي آورده اند كه بيشتر دانشمندان آنها را آزياتيك ( آسيايي ) نام نهاده اند ، تا از ساير امواج قومي ممتاز باشند . منشأ اين اقوام احتمالاً جنوب دشت هاي روسيه و سيبري بوده است .
در دوره هاي بعد آنوباني ني را از پادشاهان گوتي ها دانسته ، او را شهريار شهر كوشه و يا كوتا شمرده اند و در افسانه هاي بابلي كه حاكي از وحشت و ترس مردم بابل از جمله اقوام گوتي است ، آنوباني ني را بصورت جانوري عجيب رسم كرده اند (در الواح هفتگانه آفرينش).
حمله اقوام گوتي به بين النهرين نخستين هجومي است كه تاريخ آسياي غربي كهن از آن ياد كرده است . پيروزي گوتيان بر دشمنان به قدري بر آنها گران آمده است كه اوتوهگال پادشاه شهر اوروك در كتيبه خود اين اقوام را « مار گزنده كوهستان و متجاوز به حريم خدايان » ناميده است كه سلطنت سومريان را به كوه هاي دوردست بردند وسراسر سومر را كينه و دشمني افكندند ، علي رغم اين نوشته مي توان چنين استنباط نمود كه عملاً نقش گوتي ها براي مردم اكد در عين حال آزادي بخش و پر ثمر بوده است .زيرا در آن زمان قشر خاصي از حاكمان محلي بين النهرين با در نظر گرفتن منافع خودشان ، با زور و اجحاف به فكر كسب ثروت و قدرت و استثمار مردم بودند .
بنابر اين اختلاف شديدي بين توده هاي مردم با قشر حاكم بوجود آمده واين اختلافات درون جامعه ، در مردم تنفرو انزجاري شديد نسبت به حاكمان محلي خود ايجاد نموده و عملاً مردم بين النهرين بدون هيچ گونه مقاومت گرايش بيشتري نسبت به گوتي ها پيدا كردند . به خاطر اين مهّم بود كه در زمان حمله نهايي گوتي ها به به آن سرزمين اكثريت مردم بين النهرين هيچ گونه دفاعي از رهبران خود نكرده وحاضر نشدند به خاطر حفظ منافعِ قشر حاكم ، با گوتي ها بجنگند و به اين ترتيب احتمالاً با جان ودل به حاكميت ايراني ها تن در دادند . به هر حال گوتي ها در حملات مكرر خود به بين النهرين موفق شدند دوسلسله بزرگ بابل را منترض كنند اوّل سلسله اي كه سارگن تأسيس نموده بود دوّم سلسله اي كه بنام سومين سلسله اور مشهور بود.
چنين احتمال مي رود كه گوتي ها نيز همچون لولوبيها از اقوام آزياتيك (آسيايي) بوده اند ، يعني نخستين موج از مهاجرين مركز آسيا ، كه آثار بدست آمده از آنها چگونگي وضع ظاهري و نژادي اين قوم را روشن مي كند . بنابراين جدولي كه در شهر نيپور (1) كشف شده ، معتقد ترين و بزرگترين پادشاه گوتي ها آنري داپي زير(2) نام داشته و قلمرو حكومت خود را وسعتي فوق العاده داده است.
آخرين پادشاه گوتي ها تيريگان ، چهل روز بيشتر سلطنت نكرده و بدست او توهگال پادشاه شهر ارخ(سومر) از پاي درآمده است.
از يادداشت هاي تاريخي چنين برمي آيد كه بعد از 125 سال دست گوتي ها از بابل كوتاه شده و پس از بازگشت اين اقوام به مسكن اوليه خود يعني منطقه زاگرس قدرت اوليه خود را احتمالاً از دست داده و با اقوام ديگر هند و ايراني كه در آغاز هراره دوّم پيش از ميلاد به منطقه فوق آمده بودند تركيب شده و ساكنين آن ناحيه را بوجود آورده اند.
پيرامون مذهب گوتي ها اسناد زيادي در بين نيست ، يكي از سلاطين گوتي ها به نام لاسيراب كتيبه اي به خط و زبان بابلي از خود به جاي گذاشته و در اين كتيبه از خداي گوتيوم و ايشتاروسين ، خدايان بابل در خواست كرده است كه آن كتيبه را از فساد نگهدارد .
از آثار باقيمانده چنين پيداست كه يكي از پادشاهان اين قوم يعني «لاسيراب» مقداري اسلحه نذر خداي خود كرده است و اين تقليدي از رسم كهن بين النهرين مي باشد .